بسم الله الرحمن الرحيم
در جلسه پيش درباره آيه : « اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم
نعمتی و رضيت لكم الاسلام دينا »( 1 ) بحث كرديم و عرض كرديم كه قرائن
داخلی آيه و هم شواهد خارجی يعنی اخباری كه از طرق شيعه و سنی در شأن
نزول اين آيه وارد شده است نشان میدهد كه اين آيه درباره موضوع غدير خم
بوده است . چون بحث ما در آيات قرآن در اين زمينه است يعنی آياتی كه
شيعه در اين باب استدلال میكنند ، دو سه آيه ديگر را نيز كه مورد استدلال
علمای شيعه هست عرض میكنيم برای اينكه درست روشن بشود كه سبك استدلال
چيست .
يكی از اين آيات ، آيه ديگری است از سوره مائده و تقريبا شصت آيه
بعد از اين آيه . آن آيه اينست : « يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من
ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله يعصمك من الناس »( 2 ) .
پاورقی :
1 - سوره مائده آيه . 3
2 - سوره مائده آيه . 67
لازم است مقدمهای را عرض بكنم تا مفاد اين آيه را توضيح بدهم . اين
مقدمه كمكی هم به مطلبی كه در آيه پيش گفتيم میكند .
وضع خاص آياتی كه درباره اهل بيت است
مطلبی كه واقعا رمز مانند است اينست كه به طور كلی در قرآن آياتی كه
در مورد اهل بيت پيغمبر است و مخصوصا آياتی كه لااقل از نظر ما شيعيان
در مورد اميرالمؤمنين است ، يك وضع خاصی دارد و آن اينكه در عين اينكه
دلائل و قرائن بر مطلب در خود آيه وجود دارد ولی گويی يك كوششی هست كه
اين مطلب در لابلای مطالب ديگر يا در ضمن مطلب ديگری گفته شود و از آن
گذشته شود . اين جهت را آقای محمد تقی شريعتی در كتاب خلافت و ولايت در
ابتدای بحثشان نسبتا خوب بيان كردهاند . البته ديگران هم اين مطلب را
گفتهاند ولی در فارسی شايد اول بار بيانی باشد كه ايشان ذكر كردهاند .
رمز مطلب چيست ؟ ضمن پاسخ اين سؤال جواب كسانی هم كه میگويند اگر خدا
میخواست كه [ جانشينی پيغمبر ( ص " بر علی ( ع ) تنصيص بشود چرا
اسمش در قرآن به صورت صريح نيست ، داده میشود .
آيه تطهير
مثلا آيهای داريم به نام آيه تطهير : « انما يريد الله ليذهب عنكم
الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا »( 1 ) اگر ما باشيم و همين آيه و
همين قسمت ، میگوئيم مفاد خيلی آشكاری دارد : خدا چنين اراده كرده است
و میكند كه از شما اهل البيت پليدی را زايل كند ،
پاورقی :
1 - سوره احزاب آيه . 33
پاك و منزهتان بدارد « يطهركم تطهيرا » شما را به نوع خاصی تطهيرا و
پاكيزه كند . تطهيری كه خدا ذكر میكند معلوم است كه تطهير عرفی و طبی
نيست كه نظر به اين باشد كه بيماريها را از شما زايل میكند ، ميكروبها
را از بدن شما بيرون میكند . نمیخواهم بگويم اين ، مصداق تطهير نيست ،
ولی مسلم تطهيری كه اين آيه بيان میكند ، در درجه اول از آن چيزهايی است
كه خود قرآن آنها را رجس میداند . رجس و رجز و اينجور چيزها در قرآن
يعنی هر چه كه قرآن از آن نهی میكند ، هر چه كه گناه شمرده میشود میخواهد
گناه اعتقادی باشد يا گناه اخلاقی و يا گناه عملی . اينها رجس و پليدی
است . اينست كه میگويند مفاد اين آيه ، عصمت اهل بيت يعنی منزه بودن
است آنها از هر نوع آلودگی است .
فرض كنيد ما نه شيعه هستيم و نه سنی ، يك مستشرق مسيحی هستيم كه از
دنيای مسيحيت آمدهايم و میخواهيم ببينيم كتاب مسلمين چه میخواهد بگويد
. اين جمله را در قرآن میبينيم بعد میرويم سراغ تاريخ و سنت و حديث
مسلمين . میبينيم نه تنها آن فرقهای كه شيعه ناميده میشوند و طرفدار اهل
بيت هستند بلكه آن فرقهای هم كه طرفداری بالخصوصی از اهل بيت ندارند ،
در معتبرترين كتابهايشان هنگام بيان شأن نزول آيه ، آن را در وصف اهل
بيت پيغمبر دانستهاند و در آن جريانی كه میگويند آيه در طی آن نازل شد ،
علی ( ع ) هست و حضرت زهرا و حضرت امام حسن و حضرت امام حسين و خود
رسول اكرم . و در احاديث اهل تسنن است كه وقتی اين آيه نازل شد ، ام
سلمه ( 1 ) كه يكی از
پاورقی :
1 - او زنی است كه در ميان ما شيعه فوق العاده احترام دارد ، بعد از
خديجه مجللترين زن پيغمبر است . در ميان اهل تسنن هم خيلی محترم است .
از نظر آنها بعد از خديجه و عايشه ، ام سلمه است .
زنهای پيغمبر است میآيد خدمت حضرت و میگويد يا رسول الله ! آيا من هم
جزء اهل البيت شمرده میشوم يا نه ؟ میفرمايد تو به خير هستی ولی جزء
اينها نيستی . [ مدارك ] اين [ مطلب ] هم يكی و دو تا نيست ، عرض
كردم در روايات اهل تسنن زياد است .
همين آيه را میبينيم كه در لابلای آيات ديگری است و قبل و بعدش همه
درباره زنهای پيغمبر است . قبلش اينست : « يا نساء النبی لستن كاحد من
النساء ( 1 ) »ای زنان پيغمبر ! شما با زنان ديگر فرق داريد ( البته
نمیخواهد بگويد امتياز داريد ) ، گناه شما دو برابر است زيرا اگر گناهی
بكنيد اولا آن گناه را مرتكب شدهايد و ثانيا هتك حيثيت شوهرتان را
كردهايد ، دو گناه است . كار خير شما هم دو برابر اجر دارد چون هر كار
خير شما دو كار است ، همچنانكه اينكه میگويند ثواب كار خير سادات و
گناه كار شرشان مضاعف است نه از باب اينست كه مثلا يك گناه درباره
اينها با ديگران فرق دارد بلكه بدين جهت است كه يك گناه آنها میشود دو
گناه . به عنوان مثال اگر يك سيد العياذ بالله مشروب بخورد ، غير از
اينكه شراب خورده يك كار ديگر هم كرده و آن اينست كه چون منسوب به
پيغمبر و ذريه پيغمبر است ، هتكی هم از پيغمبر كرده است . كسی كه
میبيند فرزند پيغمبر اينطور علنی بر ضد پيغمبر عمل میكند ، در روح او اثر
خاصی پيدا میشود .
در اين آيات ضميرها همه مؤنث است : « لستن كاحد من النساء ان اتقيتن
غ . معلوم است كه مخاطب ، زنهای پيغمبرند . بعد از دو سه آيه يكمرتبه
ضمير مذكر میشود و به همين آيه میرسيم : « انما »
پاورقی :
1 - سوره احزاب آيه . 32
« يريد الله ليذهب عنكم ( نه عنكن ) الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا
. بعد دو مرتبه ضمير مؤنث میشود . قرآن هيچ كاری را به گزاف نمیكند .
اولا در اينجا كلمه اهل البيت آورده و قبلا همهاش نساء النبی است : يا
نساء النبی . يعنی عنوان نساء النبی تبديل شد به عنوان اهل البيت پيغمبر
. و ثانيا ضمير مؤنث تبديل شد به ضمير مذكر . [ اينها ] گزاف و
لغونيست ، لابد چيز ديگری است ، مطلب ديگری میخواهد بگويد غير از آنچه
كه در آيات پيش بوده است . آيات قبل و بعد از اين آيه ، همه تكليف و
تهديد و خوف و رجا و امر است راجع به زنان پيغمبر : « و قرن فی بيوتكن
و لا تبرجن تبرج الجاهلية » در خانههای خودتان بمانيد و مانند زمان
جاهليت تظاهر به زينت نكنيد . همهاش امر است و دستور و تهديد ، و
ضمنا خوف و رجا كه اگر كار خوب بكنيد چنين میشود و اگر كار بد بكنيد
چنان میشود .
اين آيه [ يعنی آيه تطهير ] بالاتر از مدح است ، میخواهد مسئله تنزيه
آنها از گناه و معصيت را بگويد . مفاد اين آيه غير از مفاد آيات ما قبل
و ما بعد آن است . در اينجا مخاطب اهل البيت است و در آنجا نساء
النبی . در اينجا ضمير مذكر است و در آنجا مؤنث . ولی همين آيهای كه
مفاد آن اينهمه با ما قبل و ما بعدش مختلف است ، در وسط آن آيات
گنجانده شده ، مثل كسی كه در بين صحبتش مطلب ديگری را میگويد و بعد
رشته سخنش را ادامه میدهد . اينست كه در روايات ما ائمه عليهم السلام
خيلی تأكيد دارند كه آيات قرآن ممكن است ابتدايش در يك مطلب باشد ،
وسطش در مطلب ديگر و آخرش در يك مطلب سوم . اينكه در مسئله تفسير
قرآن اينقدر اهميت قائل شدهاند برای همين است .
نه تنها روايت و ائمه ما گفتهاند كه " « انما يريد الله ليذهب عنكم
الرجس ». . ) . ) با ما قبل و ما بعدش فرق دارد و مخاطب و مضمونش
غير از آنهاست و مربوط به همانهايی است كه آن داستان در ارتباط با
آنهاست ، بلكه اهل تسنن نيز همه ، اين مطلب را روايت كردهاند .
نمونه ديگر : آيه اليوم اكملت . . .
در آيه اليوم اكملت لكم دينكم هم میبينيم عين همين مطلب هست و بلكه
در مورد اين آيه عجيبتر است . قبل از اين آيه همهاش صحبت از يك مسائل
خيلی فرعی و عادی است : « احلت لكم بهيمة الانعام » ( 1 ) گوشت چار
پايان بر شما حرام است و تذكيه چنين بكنيد و اگر مردار باشد حرام است و
آنهايی را كه خفه میكنيد ( « منحنقه ») حرام است و آنهايی كه با شاخ
زدن به يكديگر كشته میشوند گوشتشان حرام است و . . . يكدفعه میگويد :
« اليوم يئس الذين كفروا من دينكم فلا تخشوهم و اخشون اليوم اكملت لكم
دينكم و اتممت عليكم نعمتی و رضيت لكم الاسلام دينا ». بعد دوباره میرود
دنبال همان مسائلی كه قبلا میگفت . اساسا اين جملهها به ما قبل و ما
بعدش نمیخورد يعنی نشان میدهد كه اين ، مطلبی است كه در وسط و شكم
مطلب ديگری گنجانده شده و از آن رد شدهاند . آيهای هم كه امروز میخواهيم
بگوئيم عين همين سرنوشت را دارد . يعنی آيهای است در وسط آيات ديگر كه
اگر آنرا برداريم ، رابطه آنها هيچ با همديگر قطع نمیشود كما اينكه اگر
« اليوم اكملت ». . . را از وسط آن آيات برداريم ، رابطه ما قبل و ما
بعدش هيچ قطع نمیشود . آيهای است در وسط آيات ديگر به طوری كه نمیشود
گفت دنباله ما
پاورقی :
1 - سوره مائده ، آيه . 1
قبل يا مقدمه مابعد است بلكه مطلب ديگری است . در اينجا نيز قرائن خود
آيه و نقلهای شيعه و سنی همه از همين مطلب حكايت میكنند ، ولی اين آيه
را نيز قرآن در وسط مطالبی قرار داده كه به آنها مربوط نيست . حال رمز
اين كار چيست ؟ اين ، بايد يك رمزی داشته باشد .
رمز اين مسئله
رمزی كه برای اين كار هست ، هم از اشاره خود آيه قرآن استفاده میشود و
هم در روايات ائمه ما به همين مطلب اشاره شده است و آن اينست كه در
ميان تمام دستورات اسلامی هيچ دستوری نبوده است مثل مسئله خاندان پيغمبر
و امامت اميرالمؤمنين و خصوصيت خاندان پيغمبر كه اينهمه كم شانس اجرا
داشته باشد به اين معنا كه به دليل تعصباتی كه در عمق روح مردم عرب وجود
داشت ، آمادگی بسيار بسيار كمی برای اين مطلب به چشم میخورد . با اينكه
به پيغمبر اكرم راجع به اميرالمؤمنين دستور میرسيد ، حضرت هميشه اين بيم
و نگرانی را داشت كه اگر بگويد ، منافقينی كه قرآن پيوسته از آنها نام
میبرد میگويند ببينيد ! ( به اصطلاح معروف ) دارد برای خانواده خودش نان
میپزد . در صورتی كه رسم و شيوه پيغمبر ( ص ) در زندگی اين بود كه در
هيچ موردی برای خودش اختصاص قائل نمیشد و اخلاقش اين بود و دستور اسلام
هم همين بود كه فوق العاده اجتناب داشت از اينكه ميان خودش و ديگران
امتياز قائل بشود و همين جهت عامل بسيار بزرگی بود برای موفقيت پيغمبر
اكرم .
اين مسئله [ يعنی ابلاغ اينكه جانشين من علی ( ع ) است ] امر و دستور
خدا بود اما پيغمبر ( ص ) میدانست كه اگر آنرا بيان بكند عدهای ضعيف
الايمان كه هميشه بودهاند خواهند گفت ببينيد ! دارد
برای خودش امتياز درست میكند . در آيه اليوم اكملت لكم دينكم ديديم كه
قبلش اين بود : « اليوم يئس الذين كفروا من دينكم فلا تخشوهم و اخشون
میگويد ديگر كافران اميدی به اين دين ندارند يعنی آنها ديگر از اينكه از
آن راهی كه بر عليه اسلام مبارزه میكردند بتوانند بر اين دين پيروز شوند
مأيوسند ، فهميدند كه ديگر كارشان پيش نمیرود . « فلا تخشوهم »ديگر از
ناحيه كافران نگرانی نداشته باشيد . « و اخشون »ولی از من بيم داشته
باشيد ، كه عرض كردم مقصود اينست كه بيم داشته باشيد زيرا اگر در
داخلتان خراب بشويد ، به حكم سنتی كه من دارم كه هر قومی چنانچه [ در
جهت فساد ] تغيير بكند من هم نعمت خويش را از آنها سلب میكنم ، [
نعمت اسلام را از شما سلب مینمايم . ] در اينجا " و اخشون " كنايه
است از اينكه از خودتان بترسيد ، از من بترسيد از باب اينكه از خودتان
بترسيد يعنی بيم از داخل است ، ديگر از خارج بيمی نيست . از طرفی هم
میدانيم كه اين آيه در سوره مائده است و سوره مائده آخرين سورهای است
كه بر پيغمبر نازل شده يعنی اين آيه در همان دو سه ماه آخر عمر پيغمبر در
وقتی كه اسلام قدرتش بسط يافته بود نازل گرديده است .
در آيهای كه قبلا عرض كردم نيز همين مطلب را كه از داخله مسلمين بيم
هست ولی از خارج بيم نيست میبينيم . میگويد : « يا ايها الرسول بلغ ما
انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله يعصمك من
الناس »اصلا ما غير از اين آيه ، ديگر آيهای در قرآن نداريم كه بخواهد
پيغمبر را [ به انجام كاری ] تشويق كند . مثل اينست كه شما میخواهيد كسی
را به كاری تشويق كنيد ، او يك قدم جلو میگذارد و يك قدم عقب ، بيم
دارد .
در اين آيه پيغمبر را دعوت میكند كه ابلاغ كن ، از يك طرف تهديدش
میكند و از طرف ديگر تشويق مینمايد يعنی تسليش میدهد . تهديدش میكند
كه اگر اين موضوع ابلاغ نشود ، تمام رسالت تو بيهوده است و تسليش میدهد
كه نترس ! خدا تو را از اين مردم نگهداری میكند : « و الله يعصمك من
الناس ». در آيه : « اليوم يئس الذين كفروا من دينكم فلا تخشوهم
فرمود ديگر از كافران نترسيد . مسلما پيغمبر ( ص ) در درجه اول نبايد از
كافران بترسد ولی آيه : « يا ايها الرسول ». . . نشان میدهد كه پيغمبر
نگرانی دارد . پس اين نگرانی از داخل مسلمين است . حالا من كار ندارم كه
آنهايی كه از داخل مسلمين [ پذيرای اين موضوع يعنی جانشينی علی ( ع )
نبودند ] كافر باطنی بودند يا نبودند ، بالاخره اين موضوع به گونهای بود
كه آمادگی آنرا نداشتند و حاضر به پذيرش آن نبودند .
شواهد تاريخی
اتفاقا جريانهای تاريخی هم همين را حكايت میكند يعنی جامعه شناسی
مسلمين را همينطور نشان میدهد . لهذا عمر گفت : ما كه علی را به خلافت
انتخاب نكرديم ، حيطه علی الاسلام بود يعنی برای اسلام احتياط كرديم ، زير
بارش نمیرفتند ، قبول نمیكردند . يا در جای ديگر كه با ابن عباس صحبت
میكرد به او گفت : قريش اين كار را صحيح نمیديد كه امامت در همان
خاندانی باشد كه نبوت هم در همان خاندان بوده . يعنی گفت نبوت كه در
خاندان بنیهاشم پيدا شد طبعا برای بنیهاشم ا متياز شد . قريش حساب كرد
كه اگر خلافت هم در اين خاندان باشد همه امتيازات از آن بنیهاشم میشود .
از اين جهت بود كه قريش نسبت به اين مطلب كراهت داشت ابن عباس هم
جوابهای خيلی پختهای به او داد . آياتی را از
قرآن در اين زمينه خواند كه جوابهای بسيار پختهای است .
بنابر اين در جامعه مسلمين يك وضعی بوده است كه به عبارتها و زبانهای
مختلف بيان شده است . قرآن به آن صورت میگويد ، عمر همان را به بيان و
صورت ديگری میگويد . يا مثلا میگفتند علی ( ع ) از باب اينكه در جنگهای
اسلامی خيلی از افراد و سران عرب را كشته است و مردم عرب هم مردم كينه
جويی هستند و بعد از آنكه مسلمان شدند نيز كينه پدر كشی و برادر كشی آنها
نسبت به علی محفوظ بود ، [ برای خلافت مناسب نيست . ] عدهای از اهل
تسنن هم میخواهند همينها را عذر درست كنند ، میگويند درست است كه
افضليت و مقام و ارجحيت علی ( ع ) روشن بود ولی اين جهت هم بود كه
خيلی دشمندار بود .
بنابر اين يك نوع نگرانی در زمان پيغمبر وجود داشته است برای تمرد از
اين يك دستور . شايد سر اينكه قرآن اين آيات را با قرائن و دلائل ذكر
كرده اينست كه هر آدم بیغرضی مطلب را بفهمد ولی نخواسته مطلب را به
صورتی در آورد كه آنهايی كه میخواهند تمرد بكنند ، تمردشان به صورت تمرد
در مقابل قرآن و اسلام در آيد . كانه میخواهد بگويد : آنها كه به هر حال
تمرد میكنند پس تمردشان به شكلی در نيايد كه به معنی طرد قرآن در كمال
صراحت باشد ، اقلا يك پردهای بتوانند برايش درست كنند . اينست كه ما
میبينيم آيه تطهير را در وسط آن آيات قرار میدهد ولی هر آدم فهيم و عاقل
و مدبر و متدبری میفهمد كه اين ، چيز ديگری است . آيه : « اليوم اكملت
غ را آنطور قرار میدهد و آيه : « يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من
ربك »را اينطور .
آيه انما وليكم الله . . .
آيات ديگر در اين زمينه نيز به گونهای هستند كه فكر و انديشه را بر
میانگيزد ب رای اينكه انسان بفهمد كه در اينجا چيزی هست ، و بعد هم به
كمك نقلهای متواتر قضيه ثابت میشود . مثل آيه : « انما و ليكم الله و
رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلوش و يؤتون الزكوش و هم راكعون »(
1 ) تعبير عجيبی است : ولی امر شما خداست و پيغمبر و آنها كه نماز را
به پا میدارند و در حال ركوع زكات میدهند . زكات دادن در حال ركوع يك
كار عمومی نيست كه بشود آنرا به صورت يك اصل كلی ذكر كرد بلكه اين
مطلب نشان میدهد كه اشاره به يك واقعه معين است . هم تصريح نكرده است
تصريحی كه تمرد از آن نزد دوست و دشمن تمرد از قرآن شمرده شود ، و هم
تفصيح كرده است يعنی طوری بيان نموده كه هر آدم بی غرضی میفهمد كه در
اينجا يك چيزی هست و اشاره به يك قضيهای است . " « الذين يؤتون
الزكوش و هم راكعون »در حال ركوع زكات میدهند " يك امر معمولی نيست
، يك قضيه استثنايی است كه اتفاقا رخ میدهد . اين قضيه چه بوده است ؟
میبينيم همه اعم از شيعه و سنی گفتهاند كه اين آيه درباره علی بن
ابيطالب است .
سخن عرفا
آيات ديگری نيز هست كه تدبر عميق مطلب را روشن میكند . اينست كه
عرفا از قديم سخنی گفتهاند و البته اين سخن در خود شيعه هست و عرفا آنرا
خوب بيان كردهاند . میگويند مسئله امامت و ولايت باطن شريعت است .
يعنی كسی به اين مطلب میرسد كه اندكی از قشر عبور كرده باشد و به
مغزولب پی برده
پاورقی :
1 - سوره مائده آيه . 55
باشد ، و اساسا مسئله امامت و ولايت در اسلام يك مسئله لبی بوده يعنی
مسلمين هم هست . اهل تسنن میگويند امامت يعنی حكومت ، و امام يعنی
همان حاكم ميان مسلمين ، فردی از افراد مسلمين كه بايد او را برای حكومت
انتخاب كنند . آنها بيش از حكومت بالا نرفتند . ولی امامت در شيعه
مسئلهای است تالی تلو نبوت و بلكه از بعضی از درجات نبوت بالاتر است
يعنی انبيای اولوالعزم آنهايی هستند كه امام هم میباشند . خيلی از انبياء
اصلا امام نبودهاند . انبيای اولوالعزم در آخر كار به امامت رسيدهاند .
غرض اينكه وقتی چنين حقيقتی را قبول كرديم ، همانطور كه تا پيغمبر
هست صحبت اين نيست كه چه كسی حاكم باشد زيرا او يك جنبه فوق بشری
دارد ، تا امام هست نيز صحبت كس ديگری برای حكومت مطرح نيست . وقتی
او نيست ( حالا يا اصلا بگوئيم موجود نيست و يا بگوئيم مثل عصر ما غايب
است ) آنگاه صحبت حكومت به ميان میآيد كه حاكم كيست . ما نبايد مسئله
امامت را با مسئله حكومت مخلوط بكنيم و بعد بگوئيم اهل تسنن چه میگويند
و ما چه میگوئيم . اين ، مسئله ديگری است . در شيعه امامت پديده و
مفهومی است درست نظير نبوت آنهم عاليترين درجات نبوت . بنابراين ما
شيعه قائل به امامت هستيم و آنها اصلا قائل نيستند نه اينكه قائل هستند و
برای امام شرايط ديگری قائلند .
امامت در ذريه ابراهيم ( ع )
آيهای كه میخواهم بخوانم ، راجع به مفهوم امامت به همين معنی است كه
شيعيان میگويند . شيعه میگويد از اين آيه استفاده میشود كه يك حقيقت
ديگری وجود دارد به نام امامت كه نه فقط بعد از پيغمبر اسلام بلكه از
زمانی كه پيامبران ظهور كردند وجود داشته است و اين حقيقت در ذريه
ابراهيم باقی است الی يوم
القيامة . آن آيه در سوره بقره است : « و اذا ابتلی ابراهيم ربه بكلمات
فاتمهن قال انی جاعلك للناس اماما قال و من ذريتی قال لا ينال عهدی
الظالمين »( 1 ) و آنگاه كه خدا ابراهيم را با فرمانهايی آزمايش كرد و
او اين آزمايشها را به حد كمال و اتمام رساند . . .
ابراهيم ( ع ) در معرض آزمايشها - دستور مهاجرت به حجاز
خود قرآن راجع به آزمايشهای ابراهيم مطالبی ذكر كرده است ، از
مقاومتش در مقابل نمرود و نمروديها كه حاضر شد در آتش برود و به آتشش
افكندند ، تا جريانهای ديگری كه بعدها برايش رخ داد . يكی از آنها اين
بود كه يك فرمان عجيبی كه اجرای آن جز برای كسی كه در مقابل امر خدا
تعبد مطلق داشته باشد و بی چون و چرا تسليم باشد برای احدی ممكن نيست به
او میرسد . پير مردی كه اولاد نداشته ، برای اولين بار همسرش هاجر در سن
هفتاد هشتاد سالگی میزايد . به او دستور میرسد كه از شام و سوريه بايد
بروی به منطقه حجاز و در همين محل فعلی مسجد الحرام اين زن و بچه را
بگذاری و خودت هم از آنجا بروی . اين اصلا با هيچ منطقی جز منطق تسليم
مطلق و اينكه چون امر خداست ( اين را حس میكرده زيرا وحی بوده ) من
اطاعت میكنم ، جور در نمیآيد . « ربنا انی اسكنت من ذريتی بواد غير ذی
زرع عند بيتك المحرم ربنا ليقيموا الصلوش » . ( 2 ) البته او خودش به
وحی الهی میداند كه نهايت امر چيست ولی از عهده امتحان به خوبی بر آمد.
پاورقی :
1 - سوره بقره آيه . 124
2 - سوره ابراهيم ، آيه . 37
ابراهيم ( ع ) به نص قرآن ، در پيری خداوند به او فرزند داد .
پاورقی :
1 - سوره صافات آيات 102 و . 103
2 - سوره صافات آيه . 104
نص قرآن است كه وقتی فرشتگان آمدند و به او خبر دادند كه خداوند به تو
فرزند خواهد داد ، زنش گفت : « / ألد و انا عجوز و هذا بعلی شيخا » من
پير زن بزايم با اين شوهر پير مردم ؟ ! ( يك آقا شيخ مهدی بود مازندرانی
به شوخی میگفت بيشتر روی « هذا بعلی شيخا »تكيه داشت ) « اتعجبين من
امر الله و بركاته عليكم اهل البيت »( 1 ) فرشتگان به او گفتند نه ،
رحمت خدا و بركات اوست بر شما اهل بيت . بنابراين خداوند به ابراهيم
در پيری فرزند داده است . پس تا جوان بود بچه نداشت . او هنگامی
فرزنددار شد كه پيغمبر شده بود چون آيات قرآن درباره ابراهيم ( ع ) كه
خيلی زياد است نشان میدهد كه ابراهيم پس از سالها كه پيغمبر بود در
اواخر عمر و در سنين هفتاد هشتاد سالگی خداوند به او فرزند میدهد و ده
بيست سال بعد از آن هم زنده بوده است تا وقتی كه اسحاق و اسماعيل هر دو
بزرگ میشوند و اسماعيل آنقدر بزرگ میشود كه با كمك ابراهيم ( ع ) خانه
كعبه را میسازند .
آيه : « و اذا ابتلی ابراهيم ربه بكلمات فاتمهن قال انی جاعلك للناس
اماما قال و من ذريتی قال لا ينال عهدی الظالمين »( 2 ) . میگويد خدا
ابراهيم را مورد آزمايشها قرار داد و او آن آزمايشها را به نهايت و
اكمال رساند . آنگاه خدا به او گفت من تو را امام قرار میدهم . ابراهيم
گفت آيا از ذريه من هم ؟ جواب دادند كه ستمگرانشان نه . اين آيات
مربوط به چه زمانی است ؟ آيا مربوط به اوايل عمر ابراهيم است ؟ مسلما
مربوط به دوره قبل از نبوت نيست چون صحبت وحی است . مربوط به دوران
نبوت است . آيا اوايل دوره نبوت است ؟ نه ،
پاورقی :
1 - سوره هود آيات 72 و . 73
2 - سوره بقره آيه . 124
اواخر است به دو دليل ، يكی اينكه میگويد بعد از آزمايشها بود .
آزمايشهای ابراهيم همه در طول دوره نبوت بوده و مهمترين آنها در اواخر
عمر ابراهيم بوده است . و ديگر آنكه در همين آيه صحبت از ذريه اوست .
از اينكه گفته است : « و من ذريتی »معلوم میشود كه بچه داشته است .
اين آيه به ابراهيم رسول نبی تازه در آخر عمر میگويد ما میخواهيم به تو
يك شأن ديگر و يك منصب عليحده بدهيم : « انی جاعلك اللناس اماما ».
معلوم میشود كه ابراهيم پيغمبر بوده است ، رسول بوده است ، اين مراحل
را طی كرده بوده است ولی يك مرحله ديگر بوده كه هنوز ابراهيم به آن
نرسيده بوده است ، و نرسيد مگر بعد از پايان دادن تمام آزمايشها . آيا
اين نشان نمیدهد كه در منطق قرآن يك حقيقت ديگری هست كه نامش امامت
است ؟ حال معنای امامت چيست ؟
امامت عهد خداست
امامت يعنی انسانی در حدی قرار بگيرد كه به اصطلاح يك انسان كامل باشد
كه اين انسان كامل به تمام وجودش میتواند پيشوای ديگران باشد . ابراهيم
فورا به ياد ذريه و نسلش میافتد : خدايا و از ذريه من چطور ؟ از نسل من
چطور ؟ جواب میدهند : « لا ينال عهدی الظالمين ». در اينجا مسئله امامت
عهد خدا ناميده شده است . اينست كه شيعه میگويند امامتی كه ما میگوئيم
، با خداست و لهذا قرآن هم میگويد : " عهدی " يعنی عهد من است نه عهد
مردم . ما وقتی كه بدانيم امامت غير از مسئله حكومت است ديگر تعجب
نمیكنيم كه بگوئيم با خداست . میگويند حكومت با خداست يا با مردم ؟
اين حكومتی كه ما میگوئيم غير از امامت
است . امامت عهد من است و عهد من به ستمگران فرزندان تو نمیرسد . نه
گفت " نه " به طور كلی ، و نه گفت " آری " به طور كلی . چون اينطور
تفكيك كرد و ستمگرانشان را كنار گذاشت ، پس غير ستمگران باقی مانند و
اين آيه نشان میدهد كه در نسل ابراهيم امامت اجمالا وجود دارد .
آيه ديگر
آيه ديگر قرآن در اين زمينه : « و جعلها كلمة باقية فی عقبه »( 1 )
نيز درباره ابراهيم است . میفرمايد خداوند اين را [ يعنی امامت را ] به
صورت يك حقيقت باقی در نسل ابراهيم باقی گذاشت .
مقصود از ظالم چيست ؟
آنوقت مسئله ظالمين پيش میآيد . ائمه عليهم السلام هميشه به اين آيه
ظالمين استدلال كردهاند . مقصود از ظالم چيست ؟ از نظر قرآن هر كسی كه به
نفس خود يا به غير ظلم كند ظالم است . در عرف مردم هميشه ما ظالم به
غير و كسی را كه به حقوق مردم تجاوز میكند میگوئيم " ظالم " ولی "
ظالم " در قرآن اعم است از كسی كه به غير تجاوز كند يا به خود . كسی كه
به غير تجاوز كند باز به خود ظلم كرده است . در قرآن آيات زيادی است
در شرح ظلم به نفس .
علامه طباطبائی از يكی از اساتيدشان نقل میكنند كه در ارتباط با سؤالی
كه ابراهيم ( ع ) درباره فرزندانش كرد ، نسل ابراهيم ، ذريه ابراهيم از
نظر بد بودن و خوب بودن اينطور تفسير میشود : يكی اينكه فرض كنيم كه
افرادی بودند كه از اول تا آخر عمر هميشه ظالم
پاورقی :
1 - سوره زخرف آيه . 28
بودند . ديگر اينكه فرض كنيم كه در اول عمر ظالم بودند ، در آخر عمر
خوب شدند . سوم آنكه در اول عمر خوب بودند ، بعدها ظالم شدند . و چهارم
اينكه هيچوقت ظالم نبودند . میگويند محال است كه ابراهيم ( ع ) امامت
را با اين شأن بزرگی كه خود او میدانست قضيه از چه قرار است كه بعد از
دوران نبوت و رسالت به او میگويند چنين منصبی را به تو میدهيم ، برای
آن بچههايی خواسته باشد كه از اول تا آخر عمرشان ظالم و بد كار بودند .
همچنين محال است كه تقاضای ابراهيم برای آن فرزندانش باشد كه اوايل
عمرشان خوب بودند اما اكنون كه میخواهند اين منصب را به آنها بدهند ،
بدند . ابراهيم ( ع ) اگر تقاضا كرده باشد برای فرزندان خوبش تقاضا كرده
است . خوبها دو قسمند : خوبهايی كه از اول تا آخر عمر هميشه خوب
بودهاند ، و خوبيهايی كه اول بد بودهاند و حالا خوب شدهاند ، وقتی كه
مورد تقاضای ابراهيم مشخص شد كه از ايندو تجاوز نمیكند ، پس شامل كسانی
میشود ك ه اگر چه اكنون ظالم و ستمگر نيستند ولی در گذشته آلودگی
داشتهاند و سابقه شان خوب نيست . [ ولی میبينيم ] قرآن میگويد : « لا
ينال عهدی الظالمين »آنها كه سابقه ظلم دارند ، نه . عهد من به ستمكاران
نمیرسد . مسلما آنكه بالفعل ظالم است كه يا هميشه ظالم بوده و يا قبلا
نبوده و بالفعل ظالم است ، مورد تقاضا نيست . بنابر اين قرآن نفی میكند
كه امامت به كسی برسد كه سابقهاش بد است .
اينست كه شيعه بر اين اساس استدلال میكنند كه امكان ندارد امامت به
كسانی برسد كه دورانی از عمرشان را مشرك بودهاند .
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرين
نظرات شما عزیزان: